“فکر میکنم احتمال داره که تعدادی از مردم، از این کتاب لذت نبرن. کتاب به شدت فضای انگلیسی داره که این فضا هم واقعا نیاز کتاب بود. برای اینکه در این کتاب در مورد جامعه ای صحبت میکنم که اون رو به خوبی می شناسم.”
“فکر می کنم فضای این کتاب قابل ترجمه به هر جامعه ی دیگری هم باشه زیرا در مجموع داریم در مورد مسئولیت های انسانی خودمان صحبت می کنیم. چه این طور فکر کنید که باید کاملا متکی به خود باشید و چه فکر کنید که می توانید دست کمک دراز کنید و خواه این از طرف حکومت باشد یا جای دیگر، تفاوتی نمی کند. این حال و هوا هم در حال حاضر، در بسیاری از کشورها وجود دارد. مخصوصا با مشکلات اقتصادی که در آن گرفتار شده ایم.”
در مورد احتمال ساخت نسخه سینمایی از این کتاب گفت:
“شخصا فکر نمیکنم که این کتاب قابلیت تبدیل به فیلم شدن را داشته باشد. این یکی از خصوصیاتی هست که من رو به خودش علاقمند کرده. فکر میکنم رمانی هست که اکثر اتفاقاتش داخل خود متن رمان واقع میشه. باید بفهمید که داخل ذهن شخصیت های داستان چی میگذره. حتی با اینکه اکثر اتفاقات داخل متن رمان رخ میده، بخشی که من رو به خودش جذب کرده این هست که خیلی از اتفاقات هم داخل زندگی خود مردم حادث میشه و نسخه سینمایی، الزاما نمیتونه رسانه مناسبی برای به تصویر کشیدن این فضا باشه.”
در مورد سر و صدای تبلیغاتی کمتر این کتاب گفت:
“میخواستم تا جایی که امکان داره، انتشار این کتاب معمولی باشه. بخشی از شور و نشاطی که حول محور انتشار هری پاتر وجود داشت، جالب بود. همیشه عاشق دیدن خواننده های کتاب هستم. همیشه عاشق برنامه هایی هستم که باید برای خواننده های کتاب صحبت کنم، اما صادقانه بگم که بخشی از اون هم اصلا جالب نبود.”
“این اتفاقی که [برای کتاب های هری پاتر] افتاد، از خودش بود. بخشیش دیوانگی محض بود و من نمیتونستم کنترلش کنم. نمیتونستم تمومش کنم. نمیتونستم مهارش کنم. با اینکه وقتی به گذشته نگاه میکنم، می بینم که بسیار باورنکردنی بود، اما دیگه هرگز نمیخوام دنبال همچین چیزی باشم. برای زمان خودش فوق العاده بود اما در عین حال استرس زا بود و حجم زیادی از انتظار رو باید تحمل میکردم. این کتاب واقعا تفاوت داره و خیلی خوشحال هستم که باهاش داریم جور دیگه ای برخورد میکنیم.”
در مورد پاترمور گفت:
“هدیه ای زیبا برای جبران [خوبی های] طرفداران بود و برای من هم زیباست، برای اینکه انجام دادن کارهای اون استرس خیلی کمی برام داره. مطالب مربوط به اون رو هر زمانی که دلم خواست میتونم منتشر کنم. علاوه بر این دارم مطالب جدیدی کوچک رایگان دیگه ای رو هم برای سایت بصورت رایگان تهیه میکنم و از این کار لذت می برم.”
در مورد شرکت در مراسم افتتاحیه المپیک لندن و دیدن ولدمورت بصورت غول پیکر گفت:
“وقتی اون قسمت از برنامه رسید و ولدمورت غول پیکر، وسط صحنه بلند شد، یکی از اون لحظه هایی بهم دست داد که تک تک بخش های بدنم یخ کرد و فکر کردم ‘واقعا چطوری این جوری شد؟’ و همین جوری خیره داشتم به ولدمورت ۱۸ متری یا هر چقدری که بود، نگاه میکردم و با خودم فکر میکردم ‘این زمانی فقط یه ایده ای تو ذهن خودم بود که هیچ کسی ازش خبر نداشت’. فقط در گذشته بصورت خطوطی شتاب زده در موردش روی برگه ای نوشته بودم، اما حالا روی بزرگترین صحنه ی دنیا ظاهر شده.”
در مورد کتاب بعدی که می خواهد منتشر کند گفت:
“هیچ تعهدی نمیخوام بدم. با تموم شدن کتاب های هری پاتر، هم ویران شدم و در عین حال آزاد. واقعا ویران شده بود. با خودم میگفتم ‘خدای من، تموم شد. دیگه هیچ وقت در مورد هری، رون و هرمیون قرار نیست چیزی بنویسم.’. اما در همون لحظه هم حجم زیادی از آزادی به سراغم اومده بود و خودخواهانه بود. قول نمیدم سال دیگه همین موقع یک کتاب دیگه هم منتشر کنم. الان احساس آزادی می کنم. شاید این حس آزادی به این معنی باشه که کتاب هام رو سریعتر آماده کنم. میتونه اینجوری باشه ولی نمیدونم اتفاق میافته یا نه.”
در مورد اینکه ایده کتاب «خلاء موقت» از کجا به ذهنش رسید، گفت:
“یادم نمیاد دقیقا چی باعث شد بهش برسم. فقط بهم الهام شد. جمع و جور کردن ایده، کار مشکلی هست. اما یه انتخابات جنجال برانگیز محلی اتفاق افتاده بود و به سرعت با خودم فکر کردم که ایده ش به درد یه جامعه کوچیک میخوره تعداد زیادی از شخصیت های مختلف با سن های متفاوتش رو با خودم بررسی کردم. واقعا مجذوب این نوع کتاب ها هستم. دوست دارم وارد جمع مردم بشم و بتونم به خوبی بشناسمشون.”